نگاهی به تعریف معجزه
خارق العاده بودن معجزه
خارق العاده یعنی اینکه اعجاز فعل عادی نیست، بلکه امری برخلاف جریان طبیعی عام و خارق العادت و خارج از توان متعارف بشر است. خرق در اصطلاح به معنی شکافتن است و خرق عادت یعنی شکافتن و تغییر عادت همیشگی و معمول، در همین راستا مدعیان خارق العاده بودن میگویند معجزهای که به عنوان سند و شاهد صدق دعوی نبوت انجام میگیرد باید نشانه ای از «ماورای الطبیعه» باشد، یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده انجام آن عاجز باشد.
با این وصف اگر عادت معمول آتش بر سوزاندن باشد پس با بَرد و سلام شدن آن بر ابراهیم نبی(ع)، منشایی ماورایی و غیبی موجب برهم خوردن عادت طبیعی آتش شده چه آنکه به ظاهر تمامی علل کاملی که منجر به وقوع سوزاندن میشود در آنجا حضور داشت ولی خداوند با قدرت خویش آن را کنار زد و خرق نمود تا شاهدی بر صدق ادعای نبیاش ارائه کند.
نتیجه ای که از این نگرش برمیآید این است که معجزات و خوارق العادات بر اساس قوانین طبیعی به وجود نمی آیند، بلکه به معنی نقض و ایجاد استثنا در قوانین طبیعی تلقی می شود و نوعی استثنا در قوانین طبیعی می باشند; مانند: سرد شدن آتش بر حضرت ابراهیم(علیه السلام)، تولد حضرت عیسی(علیه السلام)بدون وجود پدر، سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره و...
حال آنکه این تعابیر کاملا مخالف تفکر اِبای الهی از انجام امور مگر از طریق اسباب و علل میباشد. ضمن اینکه عاداتی که خداوند ایجاد کرده به هیچ وجه قابل خرق و تغییر نیست و نقض قانون علیت موجب نقض بسیاری از بدیهیات و تثبیتات در عالم می شود. به نظر آنچه موجب بروز چنین معنایی می شود توجه به چند نکته است:
اول؛ بین پذیرفتن اصل علیت و پذیرفتن علت های خاص فرق است. در عالم هستی موجوداتی هستند نیازمند به موجود دیگر که بدون تحقق آن، به وجود نمیآیند; این قاعده بدیهی و قابل تشکیک نیست; اما معلولهای خاصی وجود دارند که نیاز به علتهای خاص دارند. قانون فلسفی میگوید: معلول علت میخواهد و برای آن اوصاف کلی بیان میکند نه یک علت خاص برای معلول خاص. این وظیفهی علم است که با تجربهی دقیق، علتها را بشناسد. مثلا یکی از وجوه علتهای سوزاندن آتش یا بریدن چاقو ، ایجاد اثر سوزاند و بریدن توسط خداوند در آن شی است و بدون آن سلسله علل منتهی به نتیجه حاصل نمی شود و حذف این علت تامه موجب عدم بروز معلول می شود.
دوم؛ توجه به معنی خارق العاده از حیث «بیرون از شعاع تأثیرات طبیعی مألوف» بودن آن یعنی از آنجا که قانون علیت، طبیعی و خدشه بردار نیست پس تنها علت بوجود آمدن معجزه، غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست وگرنه هیچ پدیدهای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود امکان وجود ندارد. عدم دسترسی ما به علتها، دلیل بر نبود علت نیست، بلکه به خاطر تجربهی ناقص ماست.
سوم؛ توجه به قابلیتهای بالقوهای که در نهاد موجودات عالم وجود دارد. با مثالی شاید این مضمون روشن تر شود، حجم بسیار بالایی از اطلاعات و امکانات داخل یک موبایلی وجود دارد که از حداقل چیز مثل امکان برقراری تماس تا چیزهای پیچیده ی دیگر داخل آن است ولی ظاهر آن یک صفحه روشنی است که به عنوان چراغ قوه استفاده میشود حال برای ورود به این همه امکانات داخل آن فقط باید رمز ورود –پسورد- را بلد بود تا امکانات و اطلاعات متنوع برای ما بروز و ظهور یابد.
با این نگاه معجزه همان کلید به فعلیت تبدیل نمودن قوای باطنی در موجودات عالم است که در متون دینی از آن به «اسم اعظم» الهی تعبیر می شود. پس طبق احادیث، وجود ناقهای در دل کوه از هزاران سال پیش و ظهور آن در زمان سوال منکران از ابراهیم هم از این سنخ و قابل باور است.
معجزه ضرورتی اثباتی یا دفاعی
اثباتی بودن معجزه یعنی اینکه پیامبران از همان روز نخست دعوت خویش را با معجزه آغاز می کنند و به محض رویارویی با مردم و ادعای منصب الهی، بایست این ادعا را اثبات کنند. در حالیکه تردیدی نیست که هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه همراه ننموده بلکه هنگامی که با منکران روبرو گردید و آنان به عناد و یا برای دفع شبهات خود، از وی درخواست معجزه نمودند، معجزه آورده است.
دلیل این مطلب واضح است، چه اینکه انبیاء مهمان ناخوانده ای بر فطرت بشر نیستند، دعوت آنان با فطرت اصیل انسان همراه و با عقل سلیم وی هماهنگ می باشد. نبی همان چیزی را می گوید که فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادنه آن را می پذیرد.
از این رو در جای جای قرآن تصریح شده که عالمان صاحب دل، بی درنگ دعوت حق را می پذیرند. و تنها کسانی که حق را مانع مطامع خود می بینند، با انبیا همراه نشده و احیانا مقابل آنها ایستاده اند. پس راه شناخت نبی منحصر به معجزه نیست. بلکه بشارت انبیای پیشین و عقل دو ابزار مهم و متقدم بر معجزه در شناخت نبی صاحب منصب الهی است. با این اساس انسانهای منتظر از راه شواهد درونی و بیرونی به نبوت نبی شهادت می دهند و آنان احتیاجی نمی بینند که معجزه ای را بنگرند و اساسا درخواست اعجاز از نبی را شایسته نمی دانند.
امام صادق(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «سنت الهی بر آن جاری است که هرگز حق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه نکند و هیچ باطلی به صورت حق نمود نکند»[3] یعنی حق همیشه جلوه گر است و جای شبههای نمی گذارد. پس شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یک امر فطری و بدیهی است وگرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجود نداشت. این یک اصل است که پایه های تمامی شناختها بر آن استوار است؛ از جمله، شرایع و پیامهای آسمانی که بر دست پیامبران عرضه می شود، حقایق آشکاری است که فطرت پاک آن را پذیرا می باشد.
نتیجه
آنچه به نظر تعریف ادّقی از معجزه باشد این است که؛ معجزه رابطه ای است بین عبد و معبود برای تحقق عملی که نشان دهندهی این ارتباط باشد. بر اساس این تعریف پیامبر هرگاه با کسانی روبرو میشد که منکر صدق ارتباط او با خالق و مقام نبوت او میشدند برای دفاع در برار تهمتهای آنها لحظهای به عالم ربوبی متصل میشد و این همان کلیدی بود – اسم اعظم- که موجب بروز رویدادی خارج از حالت متعارف مألوف اشیا میگشت و از این ارتباط خویش با عالم وحیانی دفاع مینمود.
منابع:
التمهید، علامه معرفت، ج4، ص16.
الاتقان فی علوم القرآن، مجلد2، ص116.
المیزان فی تفسیر القرآن،ج1،ص75.
شرح المقاصد، تفتازانی،ج5،ص11.
اعجاز قرآن، دکتر سید رضا مؤدب، ص 16.
البیان فی تفسیر القرآن، آیت الله خویی، ص33.
اصول عقاید2، محمدتقی مصباح یزدی،ص 189 ـ 203.
اعجاز قرآن، محمد حسین
طباطبایی، (انتشارات رجاء، چ 1، 1362)