نگاهی به تاریخ ترجمه قرآن از کتاب «التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب »
- عریف ترجمه
- شیوه ترجمه
- سه ویژگى اساسى قرآن
- اهمیت ترجمه
- دلایل مخالفان ترجمه قرآن
- بررسی فتاوا
- احکام فقهى متن ترجمه قرآن
- سابقه ترجمه در اسلام
- چگونگى ترجمه قرآن
- نمونه هایى از ترجمه هاى غلط
شاید آغاز بحث با طرح سه پرسش زیر مقدمه ی خوبی برای ورود به موضوع باشد اینکه :
1. آیا ترجمه قرآن به زبان هاى دیگر امکان دارد؟
با توجه به اینکه متن ترجمه شده سخن خلق است و قرآن سخن حق چگونه این امر ممکن است .
2. آیا مى توان ترجمه را به عنوان قرآن عرضه کرد؟
همچون ترجمه کتب عهدین که به عنوان تورات و انجیل تلقى مى شود. که طبعا این امر موجب بروز تحریف و اختلافات متعدد متنی در کتب مقدس پیشین گردیده است.
3. آیا حکم شرعى متن ترجمه شده مطابق حکمى است که بر خود قرآن مترتب مى شود؟
مثلا تجویز قرائت ترجمه سوره حمد براى کسى که قادر به خواندن عربى در نماز نیست ممک است یا حکم لمس آیات ترجمه بدون طهارت چه حکمی می تواند داشته باشد.
تعریف ترجمه
در تعریف « تَرجَمَة » چنین گفته اند که :
مصدر فعل رباعى و به معناى تبیین و توضیح است.
در بسیاری موارد شرح حال رجال را کتب تراجم مى نامند و شرح حال هر یک از رجال را ترجمه که از همین باب است.
صاحب قاموس، در ترجمه ، تعدد زبان را شرط می داند.
پس ترجمه ، برگرداندن از زبانى به زبان دیگر ، مثلا از عربى به فارسى است.
اما با توجه به کتاب المعجم الوسیط که ترجمه را انتقال کلام از زبانى به زبان دیگر معنا می کند . فلذا
اگر یک معنا، با دو عبارت در پى هم آورده شوند که دومى توضیح اولى باشد، ترجمه نمى گویند و صرفا تبیین و توضیح عبارت است .
شرط ترجمه صحیح
همواره 4 نکته اساسی در صحت ترجمه دخیل است:
1- افاده همان معنا با همان دقایق و ظرایف متن اصلى
مثلا براى افاده معناى تحسر (اظهار حسرت ) یا تحزن (اظهار اندوه ) باید دقت داشت تا این حالت درونی در ترجمه هم منتقل شود.
((تقدیم ما حقه التاءخیر، یفید الحصر)) جان کلام در همین تقدیم و تاءخیر نهفته است
2- آشنایی کامل مترجم با رموز و دقایق کلامى هر دو زبان . وجود کنایات، استعاره ها ، ضرب المثل ها و صدها نکته باریک تر ز مو، که رعایت ان منجر به انتقال درست محتوا و فحوا خواهد بود.
3- ترجمه، آینه تمام نماى اصل باشد تا در انتقال مفاهیم کمترین خللى حاصل نشود.
4- ترجمه متون مذهبى و کتاب هاى آسمانى از حساسیت بیشترى برخوردار است و ترجمه قرآن به دلیل معجزه بودن آن نسبت به متون دیگر بسیار دقیق و مشکل است
شیوه ترجمه
ترجمه باید در قالب زبان مقصد به گونه اى انتخاب شود که بتواند مفهوم مورد نظر زبان مبداء را افاده کند.
این کار ممکن است سه گونه انجام شود:
•ترجمه تحت اللفظى
در ادامه به توضیح شاخصه های هریک می پردازیم:
1. ترجمه تحت اللفظى
؛
این نوع ترجمه به عنوان نارساترین ترجمه ها شناخته شده است.
این گونه ترجمه بسیار دشوار است ؛ زیرا یافتن کلمات همانند، با همان خصوصیات ، در دو زبان مبداء و مقصد کار آسانى نیست و بیشتر مترجمان به همین دلیل دچار اشکال فراوان شده اند.
در بیشتر موارد اینچنین ترجمه ها نمى تواند کاملا اصل معنا را افاده کند و این ، معلول نارسایى برخى کلمات در زبان مقصد است که به طور کامل نمى تواند معناى کلمات زبان مبداء را ایفاء کند.
ترجمه تحت اللفظى زیبایى سخن و جذابى آن را نمى تواند منتقل کند
ترجمه تحت اللفظى را نارساترین اسلوب ترجمه دانست و مورد پسند محققان مخصوصا درباره کتب علمى نیست .
در جمله هاى کوتاه امکان پذیر است ، ولى اگر مطلب علمى باشد و سخن به درازا
کشیده شود شود هرگز نمى تواند اصل مباحث و مسائل را بازگو کند.
ترجمه تحت اللفظی استعاره ها و تشبیه ها و کنایه ها در قرآن یا اصلا امکان پذیر نیست و یا به صورت زشتى نمودار مى گردد؛ زیرا تشبیه و استعاره هر لغت مخصوص همان لغت است و نمى توان عین آن را در لغت دیگر به کار برد. به مثال زیر دقت کنید:
و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا
هرگز دست خود بر گردن مبند و آن را از هم گشاده کاملا گشاده مدار، آنگاه نکوهیده و درمانده خواهى نشست . (آیه 29 سوره اسراء )
در نگاه اول بنظر می آید که چرا خداوند از بستن دست به گردن و از گشاده نمودن دست منع کرده است . ولی باید توجه کرد که ((غل یدین )) در لغت عرب کنایه از بخل ورزیدن و ((بسط یدین )) کنایه از سخاوت می باشد.
2. ترجمه آزاد
علامه، پسندیده ترین اسلوب هاى ترجمه را ترجمه آزاد می داند. دلایل زیر را نیز بر این مدعا ارائه می کند. این گونه ترجمه را ترجمه معنوى نیز مى گویند
بى کم و کاست مراد متکلم برگردانده می شود و حتى المقدور الفاظ و کلمات متن اصلى و ترجمه مطابق هم و جایگزین هم باشد
چه بسا یک یا چند کلمه بر عبارت مى افزاید - نه چندان زیاد - تا معنا به خوبى روشن شود.
تا زمانى که معنا آسیب نبیند، مترجم به نظم و ترتیب اصل التزامى ندارد.
در ترجمه بیشتر کتاب هاى علمى ، این سبک و اسلوب رعایت شده است
3. ترجمه تفسیری
در این نوع ترجمه، مترجم به شرح و بسط مطالب مى پردازد منتها به زبان دیگر غیر از زبان اصل ، مانند تفاسیر فارسى یا دیگر زبان ها نسبت به قرآن کریم. البته ترجمه تفسیرى محض نیز از حد ترجمه بیرون است و ترجمه خوبى تلقى نمى شود.
خلاصه اینکه ترجمه کاملا تحت اللفظى هرگز مطلوب نیست. و با توجه به ایرادات ترجمه تفسیری بنابراین ترجمه آزاد ترجمه مرغوب و مطلوبى خواهد بود. که متاءسفانه بیشتر ترجمه هاى قرآن کریم در گذشته و حال ، یا ترجمه تحت اللفظى بوده است یا ترجمه تفسیرى.
سه ویژگی اساسی قرآن
قران دارای سه ویزگی مهم است، این ویژگی ها در جایگزین نمودن ترجمه به جای متن اصلی قرآن عموما مشکل ساز است:
با این وصف ، آیا ترجمه مى تواند این ویژگى ها یا دست کم بعضى از آنها را در بر گیرد؟ یا همه آنها را از بین مى برد؟
با این سوال اساسی وارد مبحث اهمیت ترجمه می شویم.
اهمیت ترجمه
همواره ضرورت هاى تبلیغى در طول تاریخ از جمله مهم ترین عوامل دست زدن به ترجمه قرآن بوده است. و منظور ازین کار هم آشنا کردن ملت هاى بیگانه از زبان عرب با حقایق و معارف قرآنى بود.
همچنین سیره مبلغان اسلامى برای هدایت مردم به راه راست نیز همین بوده است.
تاکنون هیچ دانشمند و فقیهى نگفته است ترجمه قرآن به دیگر زبان ها به منظور دعوت به دین اسلام و آشنایى آنان با شریعت و حقایق قرآن ، ممنوع است .
مى بایست با مردم هر قومى با زبان خودشان سخن گفت ، که قرآن کتاب آسمانى دینى است که همه ملل جهان را به اسلام دعوت مى کند و اختصاص به ملت عرب ندارد.
از سوى دیگر ملت هایى که به زبان عربى آشنایى ندارند، نباید مجبور باشند زبان عربى یاد بگیرند، گرچه یاد گرفتن زبان عربى فضیلتى محسوب مى شود.
مردم جهان در این انتظارند تا بدانند در قرآن چه حقایقى نهفته است که از ملل مختلف با فرهنگ هاى گوناگون ملت واحدى ساخته و آنها را در برابر ستمگران یک صدا و هماهنگ کرده است
البته باید این کار با نظارت کامل افراد متخصص صالح انجام گیرد.
با بیان اهمیت ترجمه کتاب الله، مشخص شد که امر ترجمه ، امری ضروری است که نمیتوان از آن چشم پوشید.
دلایل مخالفان ترجمه قرآن
در این بخش به ادله مخالفان ترجمه قرآن می پردازیم.
نخست باید توجه داشت که سخن از عدم جواز ترجمه قرآن تنها در سده هاى اخیر و در قلمرو حکومت عثمانى و در بخش هاى عرب نشین آن؛ مثل سوریه و مصر مطرح شده است.
بنظر می رسد که مخالفت با ترجمه ؛ اندیشه اى استعمارى از سوى مسیحیان براى ایجاد سد و مانع در مقابل نشر تعالیم اسلام و جلوگیرى از گسترش آن به سرزمین هاى غیر عربى باشد.
دکتر علی شواخ اسحاق با ذکر مستنداتی، اندیشه عدم جواز ترجمه قرآن را همزمان با حضور مسیحیان غربى و دوره استعمار آنان بر سرزمین هاى اسلامى می داند.
1- فرستادن مبلغان مسیحى به کشورهاى اسلامى در لباس هاى مختلف
2- ممنوعیت تدریس زبان عربى حتى در مستعمرات عربى زبان همچون شمال آفریقا
3- محاصره قلعه اسلام با منع ترجمه قرآن به زبان هاى بیگانه
یکى از مبلغان مسیحى به یکى از دانشمندان ساده دل مسلمان گفت : قرآن به راستى معجزه است و بلاغت آن ترجمه پذیر نیست !
این عالم ساده دل از شدت خوشحالى از جا کنده شد و گفت : الفضل ما شهدت به الاعداء ، و در این زمینه به ایراد سخنرانى پرداخت و نوشت : ترجمه قرآن مشکل یا محال است . دیگران هم از او پیروى کردند و اظهار داشتند: ترجمه قرآن جایز نیست!
دکتر شواخ در ادامه مى گوید: ((بدین ترتیب براى ما روشن مى شود که حرکت ضد ترجمه قرآن به دیگر زبان ها، منحصر به کشورهاى عربى و به طور خاص دولت عثمانى است ))
استاد شاطر از سردمداران مخالف ترجمه قرآن است. در ادامه سه دلیل او بر عدم جواز ترجمه را بررسی میکنیم:
1.
«ترجمه ، قرآن را ضایع مى کند همان گونه که تورات و انجیل
به علت ترجمه به زبان هاى دیگر ضایع شدند و اصل این دو کتاب با ضایع شدن زبان آنها
از بین رفت . پس بیم آن مى رود که خدا نکرده بر سر قرآن همان بلایى بیاید که بر سر
تورات و انجیل آمد.»
پاسخ:
این یک قیاس مع الفارق است ؛ زیرا علت ضایع شدن تورات و انجیل ، مخفى کردن اصل آنها از عموم و تنها نشان دادن ترجمه تحریف شده آنها به مردم بود که با هدف فریب آنان انجام گرفت
خداوند درباره تورات مى فرماید:
الکتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطیس تبدونها و تخفون کثیرا...
قل یا اءهل الکتاب لستم على شى ء حتى تقیموا التوراة و الانجیل و ما انزل الیکم من ربکم
قل فاءتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین ؛
درحالیکه متن قرآن همواره عزیز است و مورد حفظ : انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
2.
«طبعا میان ترجمه ها اختلافاتى وجود دارد؛ چون سلیقه ها
بلکه عقیده هاى مردم مختلف است و آنها را به هر جا مى کشاند. همچنین استعدادها در فهم
معانى قرآن و ترجمه آن و درک آراء مختلف ، متفاوت است و اختلاف در ترجمه هاى قرآن آثار
نامطلوبى دارد؛ زیرا اختلاف در ترجمه ، اختلاف در استفاده و استنباط احکام و آداب شرعى
را به دنبال دارد و هر گروهى بر حسب آنچه از ترجمه مى فهمد نظر مى دهد و شاید میزان
اختلاف آن را با سایر ترجمه ها نداند»
پاسخ:
این سخن خارج شدن از فرض مسأله است ؛ زیرا ترجمه ضوابطى دارد که باید مراعات شود، به خصوص ترجمه قرآن کریم که باید تحت نظارت هیاءتى رسمى و گروهى از دانشمندان و ادیبان متخصص و زیر نظر یک دولت اسلامى مقتدر باشد و فرصتى براى دست اندازى بیگانگان نگذارد؛ همان گونه که رسم الخط آن و نیز چاپ آن باید با ضوابط مشخصى انجام گیرد تا از اختلاف و دگرگونى مصون بماند.
3. «قرآن در بسیارى از آیات خود حقایق پیچیده اى دارد که گاه بر بسیارى از دانشمندان پوشیده مانده است و گاه کسانى که پس از آنان آمده اند آنها را فهمیده اند. در این مورد مثال هاى متعددى وجود دارد. پس اگر قرآن را با اطلاعات امروز خود ترجمه کنیم ، وقتى علم در سطح بالایى قرار گیرد و از حقایق قرآن چیزهایى کشف شود که قبلا پوشیده بود، آیا خود را تخطئه کنیم و به همگان اعلام نماییم که ترجمه دیروز ما غلط بوده است ؟ مردم به ما چه مى گویند؟ چه تضمینى براى اطمینان یافتن آنان به ترجمه امروز ماست ؛ همان گونه که به ترجمه دیروز اطمینان یافته بودند؟»
سپس استاد شاطر براى این موضوع چنین مثال زده است
:
الف ) این گفته خداوند که و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین
که مفسران قدیم ، ((زوجین )) را به دو صنف تفسیر کرده اند؛ سپس علوم جدید آمد و پرده از روى معناى درست آن برداشت و نشان داد که در هر میوه اى نر و ماده وجود دارد. اگر ترجمه مطابق با تفسیر نخست بود، این حقیقت جدید که علم آن را آشکار ساخته بر خواننده آن پوشیده مى ماند و از دست مى رفت .
ب ) و الله الذى اءرسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه الى بلد میت .
که در این آیه واژه ((تثیر)) به ((سوق مى دهد))
تفسیر شده است و بدین گونه معناى بدیعى که دلیل اعجاز قرآن کریم است از بین رفته ،
و آن این است که ((تثیر)) از ((اثاره )) است ؛ یعنى تهییج و تحریک ؛ مانند تحریک غبار
و دود. این موضوع ، مبداء کار تبخیر و باران سازى است ، چون تبخیر از حرارت مرکزى و
حرارت جوى و باد حاصل مى شود؛ یعنى در تبخیر این سه عامل لازم است . سپس بادها بخارها
را حمل مى کنند تا آنجا که خدا بخواهد. این معنا براى این آیه اخیرا آشکار شده است
.
ج ) و فرعون ذى الاوتاد
مفسران ((اءوتاد)) را به کثرت لشکر معنا کرده اند،
یا چهار میخ که فرعون مردم را با آن شکنجه مى کرده است ، ولى اکنون روشن شده که منظور
از آن همین اهرام است که شبیه کوه هستند و قرآن از کوه ها به عنوان ((اوتاد)) یاد کرده
است : الم نجعل الارض مهادا و الجبال اءوتاد.
د) والارض بعد ذلک دحاها
بعضى از مفسران ((دحو)) را به ((گسترش )) معنا کرده اند؛ که اگر چنین معنا شود، مفهوم اصلى ((دحو)) که همانا گرد غیر کامل است (مانند گِردى تخم مرغ ) علاوه بر حرکت به دور خود، از بین مى رود. مردم منطقه ((صعید)) که ریشه بسیارى از آنان عرب است نیز، به تخم مرغ ((دحو)) یا ((دحى )) یا ((دح )) مى گویند.
پاسخ استاد محمد فرید وجدى
برای این مقال پاسخ استاد وجدی را بیان می کنیم.
- قرآن کتابى است که شگفتى هاى آن پایان نمى پذیرد و رسیدن به ژرفاى آن غیر ممکن است ؛ همان گونه که استاد شاطر عقیده دارد، ولى در این مورد چنان غلو نمى کنیم که قرآن را به مرحله تعطیل بکشانیم و آن را طلسمى بدانیم که اندیشه از درک آن عاجز است و حقیقت آن در دسترس بشر نیست ؛
- این طرز تفکر با خود قرآن در تضاد است ، چون قرآن در آیات متعددى خود را به عنوان دلایلى روشن معرفى کرده و نیز چنین گفته است که قرآن نازل شده تا مردم در آیات آن تدبر کنند؛ حتى خداوند مى فرماید: و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر
قرآن را براى پند آموزى آسان کرده ایم ، پس آیا
پند گیرنده اى هست ؟)).
این آیه در یک سوره چهار بار تکرار شده است ؛ پس روا نیست بگوییم چیزى که خداوند آن
را براى یادآورى و پند گرفتن آسان کرده ، طلسمى است که نمى توان آن را گشود.
- اساسا چگونه مى توان گفت آیات محکم قرآن قابل فهم نیست ؟ در حالى که همه دین ، از
عقاید گرفته تا عبادات و معاملات ، بر پایه آیات قرآن استوار است .
- بنابراین ، گروهى که براى ترجمه قرآن تعیین مى شود، در مفاهیمى که پیشوایان تفسیر
مقرر کرده اند، نظر خواهند کرد و اگر میان بعضى از آنها اختلافى بود، آنچه را که اکثریت
قبول دارند انتخاب خواهند نمود و در حاشیه به بقیه احتمالات هم اشاره خواهند کرد؛ به
این صورت ، ترجمه ، تمام آراء را در بر خواهد گرفت .
روش درست ترجمه:
گروه تفسیرى ، آیه را بررسى مى کند و معناى درست آن را در اختیار گروه ترجمه قرار مى دهد تا آن را ترجمه کند، بدون اینکه به معانى علمى آن اشاره نماید، ولى در ترجمه ((تثیر)) سعى مى کند واژه اى را انتخاب کند که تمام خصوصیات لغوى این کلمه را داشته باشد و معانى علمى آن را به فهم خوانندگان واگذار مى کند تا از قرار گرفتن در خطایى چنین بزرگ که استاد شاطر دچار آن شده است در امان باشند و قرآن را از احتمالاتى که ممکن است دانش کنونى آنها را نفى کند، حفظ نماید، چون علم همواره در حال تغییر است.
فرید وجدى :
اگر روش استاد شاطر را در تفسیر و ترجمه آیات قرآنى بپذیریم ، سپس علم تغییر کند و از راءى پیشین خود برگردد، باید قرآن را دوباره ترجمه کنیم یا آن را با همان خطایى که دارد رها سازیم ؟
ولى در ترجمه با روشى که ما گفتیم این گونه مشکل ها نیست ، چون کلمه به مرادف خود ترجمه شده ، بدون آنکه شرح و بیان شده باشد. در حقیقت بیان آن به فهم خوانندگان واگذار شده است ؛ همان گونه که واژه در خود قرآن نیز از چنین حالتى برخوردار است.
پاسخ به ایرادات استاد شاطر
درباره آیه نخست این سخن که ((علم جدید براى ما کشف کرده که هر میوه اى نر و ماده دارد)) خطاست ؛ زیرا میوه ها نر و ماده ندارند، و نر و مادگى در اندام گل هاست نه میوه ها. گاهى در یک گل ، اندام نر و ماده هر دو وجود دارد و گاهى این اندام ها در دو گل از یک درخت و یا در دو درخت مستقل است و این تلقیح (بارور کردن ) نباتى از قدیم معروف بوده و حتى عرب جاهلى آن را مى دانسته و نخل ها را تلقیح مى کرده است و این معنا بر مفسران قدیم پنهان نبوده است ،
به همین سبب آیه را بر حسب ظاهر لغوى آن تفسیر کرده اند و صحیح هم همین است ؛
به خصوص پس از ملاحظه آیه دیگرى که در آن ، توصیف
دو باغى که خدا به پرهیزگاران وعده کرده ، آمده است : ((فیهما من کل فاکهة زوجان
)) این آیه را به هیچ وجه نمى توان به معنایى که استاد (شاطر) گفته است حمل کرد.
درباره آیه دوم که در آن واژه ((تثیر)) را به معناى عمل تبخیر به وسیله حرارت
و باد دانسته ، در علم طبیعت معروف است که عمل تبخیر در آب ها و رطوبت ها بر اثر حرارت
مرکزى زمین و حرارت آفتاب انجام مى گیرد و بادها نقشى در آن ندارند، کسى از دانشمندان
نیز این را نگفته است . دانشمندان از پانصد سال پیش از میلاد مسیح ، پیدایش بخارهاى
زمینى را که تشکیل دهنده ابرهاست مى شناختند. کتابهاى طبیعى قدیم شاهد بر این مطلب
است و علم جدید آن را کشف نکرده است .
در باره آیه سوم نیز که پنداشته منظور از ((اوتاد)) اهرام است ، نمى توان با او هم عقیده شد؛ زیرا علت اینکه به کوه ((وتد)) یا میخ گفته مى شود، این است که در حفظ زمین از لرزش و تلاشى تاثیر دارد، و آن به ضخامت و صلابت کوه وابسته است ؛ و مى دانیم که میان کوه ها و بزرگ ترین هرم از اهرام مصر تناسبى وجود ندارد، چون ارتفاع آن به صد و پنجاه متر و طول قاعده آن به سیصد و سى و سه متر مى رسد؛ و این هرم کجا و رشته کوه ((هیمالیا)) کجا؛ که ارتفاع آن به هشت هزار و هشتصد متر مى رسد
از این گذشته اهرام مصر، قبور فراعنه مصر است که حدود سه هزار سال از فرعون زمان موسى جلوتر بودند. چگونه آنها را به فرعون زمان موسى نسبت مى دهد؟!
فتاوى علما
کاشف الغطا
آیه الله خویی
علمای الازهر
در این بخش، سه فتوای بزرگ را درباره جواز ترجمه قرآن مطرح می کنیم.
فتواى کاشف الغطاء
در پاسخ به استفتاى استاد عبدالرحیم محمد على درباره جواز ترجمه قرآن به زبان هاى بیگانه
، دانشمند بزرگ ، شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء رحمة الله علیه متن زیر را نگاشته است
:
((وقتى به این مساءله نگاه مى کنیم مى بینیم اعجاز قرآن که باعث شگفتى دانشمندان بلکه
جهانیان شده ، مربوط به دو چیز است :
1. فصاحت مبانى و الفاظ و بلاغت اسلوب و ترکیبات ؛
2. عظمت معانى و مفاهیمى که در قرآن آمده است ، مانند قوانین و مقررات بلند و شگفت
آور و احکام جامعى که براى صلح بشر مقرر گردیده ، از عبادات گرفته تا مسائل اجتماعى
؛ یعنى از طهارت تا حدود و دیات ، علاوه بر مسائل اعتقادى که در مورد توحید، نبوت و
معاد به صورت مبرهن بیان شده است . خلاصه اینکه قرآن کریم متکفل اصلاح دنیا و آخرت
مردم است ؛ به گونه اى که هیچ کتاب آسمانى و هیچ آیینى از آیین هاى پیشین چنین نبوده
است .
شک نیست که ترجمه هرقدر هم در زبان دوم قوى و بلیغ باشد، نمى تواند قرآن را در آن زبان
منعکس کند، گرچه مترجم در هر دو زبان عربى و دوم نیرومند و ماهر باشد، ولى ترجمه اگر
درست باشد و در آن هیچ گونه تغییر و تحریفى نباشد، جایز است ؛ بلکه براى کسانى که قدرت
بر ترجمه دارند، چه به صورت فردى و چه به صورت گروهى ، واجب است ، چون بهترین راه دعوت
به اسلام و تبلیغ دین است و سخن خداوند، آنجا که مى فرماید: ولتکن منکم امة یدعون الى
الخیر . به آن اشاره دارد؛ و چه خیرى مهمتر و بزرگ تر از دعوت به اسلام است ؟!
ترجمه قرآن به زبان فارسى از قدیم رایج بوده و از هیچ یک از دانشمندان بزرگ ما منع
از آن نقل نشده است ؛ و اگر ترجمه قرآن به فارسى جایز باشد، قطعا ترجمه به زبان هاى
دیگر هم جایز خواهد بود. با این بیان نیازى نداریم که به اصل اباحه و مانند آن تمسک
کنیم ؛ زیرا مساءله واضح ، درست و روشن تر از آن است که احتیاج به دلیل یا اصلى داشته
باشد)).
نظر آیت الله خویى
ایشان پیرامون فهم قرآن مبحثی را مطرح می کنند. سپس بر مبنای همین ضرورت فهم قرآن، جواز ترجمه را می دهند.
لازم است تمام مردم قرآن را بفهمند تا از هدایت آن برخوردار شوند و شک نیست که ترجمه آن به این هدف کمک مى کند.
باید در ترجمه مهارت و احاطه کامل بر زبانى که قرآن از آن به زبان دیگر ترجمه مى شود (زبان عربى ) موجود باشد؛ چون ترجمه هر هم که قوى باشد، مزایاى بلاغتى را که قرآن بدان امتیاز یافته ، نخواهد داشت ؛
بنابراین در ترجمه قرآن باید نخست قرآن فهمیده شود.
فهم قرآن در سه چیز خلاصه مى شود.
1. ظهور لفظى ، که عرب فصیح آن را مى فهمد؛
2. حکم عقل فطرى ؛
3. آنچه از معصومین در تفسیر آن آمده است .
این امور، مستلزم احاطه کامل مترجم است تا بتواند معناى قرآن را به زبان دیگر منتقل
نماید. اما آراء شخصى اى که برخى از مفسران در تفاسیر خود دارند و با این معیارها سازگار
نیست ، از باب تفسیر به راءى و از درجه اعتبار ساقط است و مترجم نباید در ترجمه خود
به آنها تکیه کند. اگر همه اینها در ترجمه رعایت شود، شایسته است که حقایق قرآن و مفاهیم
آن به زبان هر ملتى انتقال داده شود، چون قرآن براى عموم مردم نازل شده و تعالیم و
حقایق قرآن براى همه آنان است و سزاوار نیست که زبان قرآن مانع آنان باشد))
فتواى علماى ازهر
نامه استاد دانشگاه ازهر؛
در یک نامه رسمى که شیخ محمد مصطفى المراغى ، استاد اسبق دانشگاه ازهر، به
نخست وزیر مصر در سال 1355 نوشت ، چنین آمده است :
عدم آشنایی مترجمان به زبان و لغت در زبان عربى و عدم وقوف بر
اصطلاحات و رموز این زبان مانع از درک مفاهیم قرآنى شده و موجد ترجمه ها با
نارسایى فراوانى میشود که
متاءسفانه همین ترجمه ها با این عیب و نقص ها در دسترس مردم قرار دارد و
مردم جز آن ، راهى براى رسیدن به مفاهیم قرآن ندارند و بر همین ترجمه هاى ناقص و
نارسا، در فهم مطالب اسلامى و تعالیم عالى آن ، اعتماد کرده و آن را پذیرفته اند؛
لذا بر امت اسلامى عموما و بر مردم مصر خصوصا لازم است ،، به این کار خطیر مبادرت ورزیده و این نارسایى ها و کمبودها را از ترجمه ها بزدایند و ترجمه هاى بى عیب و نقص و کاملا رسا در اختیار ملل غیر عرب زبان جهان قرار دهند.
زیرا اساس دعوت به دین اسلام ، بر پایه ارائه حجت روشن و برهان قاطع استوار است
تا هنگامى که ترجمه صحیحى که زیر
نظر یک هیاءت دینى شناخته شده در جهان تهیه شده باشد، به آنان ارائه نشود به همین
ترجمه هاى موجود اعتماد خواهند کرد و آنها را بیانگر وحى الهى خواهند دانست .
ما معتقدیم که عهد سلطنت ملک فواد، که کارهاى مهمى به نفع اسلام و مسلمانان
در آن انجام گرفته ، براى اقدام به این کار سزاوار است . خداوند وجود او را براى
یارى علم و دین حفظ کند.
لذا پیشنهاد مى شود تا هیات دولت طرحى براى ترجمه قرآن ارائه دهد و این کار به
صورت رسمى به دست با کفایت علماى ازهر و با کمک و مساعدت وزارت معارف و پشتوانه
مالى هیاءت دولت به انجام برسد. خواهشمندم در این باره تاءمل فرمایید)).
در این رابطه نامه رسمى دیگرى از وزیر معارف مصر به نخست وزیر نوشته شد و نامه
استاد دانشگاه ازهر مورد تاءیید قرار گرفت تا به طور موکد به خواسته او
جامه عمل پوشانده شود.
فتواى علماى ازهر؛
در پی نامه ، استفتایى در مورد ترجمه قرآن به زبان هاى دیگر به علماى ازهر
تقدیم شد که در آن شرایط لازم ترجمه صحیح قید شده بود. پاسخ استفتا صریحا فتوا به
جواز بود.
1.اگر معانى قرآن درست فهمیده و به زبان دیگر ترجمه شود، این ترجمه ، قرآن نخواهد بود؛ بلکه صرفا ترجمه است و همانند تفسیر، توضیحى بیش نیست .
2. نیز جاى اختلاف نیست که ترجمه تحت اللفظى ، به گونه اى که با معانى ، خصوصیات ، نظم و اسلوب موجود در قرآن موافق باشد، امکان پذیر نیست .
3. مردم خود ترجمه هایى حاوى اشتباهات و غلطهاى بسیار براى قرآن ارائه میکنند.
4. لازم است فهم معانى
قرآن ، به وسیله بهترین دانشمندان ازهر در کمال امانت و اخلاص انجام شود، به گونه
اى که ترجمه به خوبى معناى آن عبارات عربى را که علما نوشته اند، برساند.
اقدام به این کار تحت چنین شرایطى شرعا جایز است یا نه ؟
البته این ترجمه در جنب اصل قرار داده خواهد شد؛ یعنى ترجمه تنهایى منتشر نخواهد
شد...)).
متن پاسخ علما به قرار زیر است :
«سپاس خداى را و صلوات و سلام
بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) از تمام آنچه در این استفتا آمده بود آگاهى
یافتیم و مى گوییم : اقدام بر ترجمه به صورتى که به تفصیل ذکر شده ، شرعا جایز است
و خداوند سبحان بهتر مى داند.»
این پاسخ را علماى ازهر امضا کردند که نام چند نفر از آنان به قرار زیر است :
4. محمد ماءمون
شناوى ، رئیس دانشکده شریعت و عضو جمعیت کبارالعلماء.
5. عبدالمجید سلیم
، مفتى سرزمین مصر و عضو جمعیت کبارالعلماء.
6. محمد عبداللطیف
فحام ، وکیل دانشگاه ازهر و عضو جمعیت کبارالعلماء.
10. محمد سبیع ذهبى
، شیخ حنابله و عضو جمعیت کبارالعلماء.
.....
بسم الله الرحمان الرحیم . این پرسش را به آقایان افاضل ، اعضاى جمعیت کبارالعلماء،
ارائه نمودم و من با آنچه آنان راءى داده اند موافقم .
رئیس جمعیت کبارالعلماء
محمد مصطفى المراغى
بر اساس این نامه و فتوا هیئت وزیران موافقت کرده و دستوراتی در این زمینه صادر کردند:
هیاءت وزیران مصر با این طرح موافقت نمود و ده هزار جنیه مصرى در بودجه سال بعد
براى آن در نظر گرفت تا بخشى از آن به وزارت آموزش و پرورش و بخشى به دانشگاه ((ازهر))
و بخشى نیز به چاپخانه امیریه پرداخته شود. این طرح از نظر قانونى رسمیت یافت و
آیین نامه هاى اجرایى آن ، هم از نظر علمى و هم از نظر رسمى ، تنظیم گردید.
o تلاش براى عملى نشدن این تصمیم
به دنبال این تصمیم ،
گروه مخالف به رهبرى شیخ محمد سلیمان ، نایب رئیس دادگاه شرعى عالى تشکیل شد و با این طرح به شدت مخالفت کرد و شخصیت هاى بزرگى مانند شیخ محمد احمدى ظواهرى ، رئیس سابق دانشگاه ازهر و عضو جمعیت ((کبارالعلماء)) به آنان پیوستند.
گروه مقاومت تشکیل دادند و مقالاتى منتشر ساختند.
طومارى را در بازارها گرداندند و جمعیتى بالغ بر هزاران نفر آن را امضا کردند؛
شیخ موسى غراوى ، رئیس سابق دادگاه شرعى عالى ، و تنى
چند از قضات و رؤ ساى دادگاه هاى شرعى بودند، بر ضد این طرح فتوا دادند و آن را به
مجلس فرستادند.
در مجلس ، حزبى به ریاست شیخ عباس جمل ، وکیل رسمى ، تشکیل شد که تعداد زیادى از نمایندگان
و اساتید در آن شرکت داشتند. آنان در برابر این طرح مبارزه مى کردند و اصرار داشتند
تا بودجه تعیین شده براى ترجمه قرآن حذف شود.
از سوى دیگر، گروهى از مردم شام و فلسطین و عراق نامه هایى خطاب به نحاس پاشا، نخست وزیر فرستادند و با اصرار تمام از او خواستند که مانع ترجمه قرآن شود و در این درخواست او را به ایمان و عقیده اى که در دل دارد و به نام قرآن و دین سوگند دادند.
نتیجه مخالفتها
نتیجه فریادهاى مخالف آن شد که طرح مزبور انجام نگرفت و متوقف شد.
پس از آن ، نحاس پاشا به صورت ظاهرى ، مشکل را حل کرد و دستور داد تفسیر جدیدى از قرآن را ترجمه کنند، بى آنکه خود قرآن ترجمه شود.
و بدین گونه سعى کرد به ظاهر هر دو طرف را قانع سازد و خود را از معرکه به در برد و با این ظاهرسازى کار پایان پذیرفت .
متاءسفانه کار مهمى که مى توانست راه گسترش تعالیم اسلامى را بگشاید، با کوته نظرى گروهى تعطیل شد.
احکام فقهى متن ترجمه قرآن
یکى از بحث هایى که درباره ترجمه قرآن مطرح است ، این است که آیا ترجمه قرآن ، حکم خود قرآن را دارد و تمام آثار و احکام قرآن بر آن جارى است ، یا ترجمه غیر از قرآن است و احکام قرآن بر آن جارى نمى شود؟
نظر شرع در این باره چیست و فقها درباره این مساله چه گفته اند؟
بررسی پاسخ ؛
این کار یکى از ضرورت هاى تبلیغى اسلام است
مشروط بر اینکه ترجمه قرآن را قران
حساب نکنند، بلکه آن را فقط ترجمه اى محض قلمداد کنند که احکام خاص قرآن بر آن جارى
نمى شود و همچون تفسیرى که تا حد امکان به ایجاز و اختصار نوشته شده است.
پس روایات زیر چه می شود ؟
1. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «تعلموا القرآن بعربیته»
2.امام صادق (علیه السلام ) فرمود: تعلموا العربیة ، فانها کلام الله الذى کلم به خلقه و نطق به للماضین .
3. امام جواد (علیه السلام ) فرمود: ((در میان دو تن که از نظر حَسَب و دین برابرند برترینشان نزد خداوند ادیب ترین آنان است )). راوى گفت : پرسیدم : برترى چنین شخصى را در میان مردم در مجالس مى دانم ؛ برترى او نزد خداوند به چیست ؟ فرمود: «به خواندن قرآن همان گونه که نازل شده است و به اینکه نیایش او بى غلط باشد؛ چرا که نیایش غلط به سوى خدا بالا نمى رود.»
آنچه گفتیم در صورتى است که بخواهند خود قرآن را قرائت کنند؛ اما اگر ضرورت ، تفسیر
با ترجمه قرآن به زبان غیر عربى را ایجاب کرد، روایات در صدد نهى از آن نخواهد بود؛
در عین حال ، به کسى که قادر بر تلفظ عربى نیست ، خواندن به لهجه غیر عربى اجازه داده
شده است .
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((شخص عجم از امت من قرآن را با لهجه عجمى مى خواند و فرشتگان آن را با لهجه عربى بالا مى برند.
فقهاى امامیه اتفاق نظر دارند که قرائت در نماز به غیر زبان عربى جایز نیست حتى براى کسى که از سخن گفتن به زبان عربى ناتوان است و تنها مى تواند آیات دیگرى از قرآن را به جاى حمد و سوره در قرائت برگزیند یا به گفتن دعا و ذکر ((لا اله الا الله )) و تسبیح گفتن - حتى الامکان - مشغول گردد، اما تغییر دادن قرائت به زبان فارسى یا هر زبان دیگرى هرگز جایز نیست ، مگر به عنوان ذکر مطلق ، اگر ذکر گفتن را به غیر زبان عربى در نماز تجویز کنیم که آن هم خالى از اشکال نیست .
محقق همدانى مى گوید: ((قطعا براى نمازگزار کافى نیست که در حال اختیار و تمکن به جاى سوره حمد، ترجمه آن را - حتى به خود عربى تا چه حد رسد به فارسى - بخواند؛ زیرا ترجمه سوره حمد عین سوره حمد - که امر خدا به قرائت آن تعلق گرفته است - نیست تا خواندن آن جایز باشد)).
پاسخ فقهای امامیه
فقهاى امامیه بر اینکه ترجمه قرآن ، قرآن نیست اتفاق نظر دارند. این حکم که ترجمه ، قرآن نیست در میان علماى ما چه در گذشته و چه هم اکنون مورد اجماع است ،
فقها همواره به این مسائل فتوا داده
اند:
1. هر کس قرائت سوره حمد را نمى داند واجب است یاد بگیرید.
2. بر هر کس یاد گرفتن سوره حمد مشکل است ، به جاى آن ، آنچه از دیگر آیات قرآن برایش
میسر است بخواند.
3. کسى که چنین امکانى هم براى او میسر نیست ، به جاى سوره حمد مقدارى از اذکار و ادعیه
را که به اندازه سوره حمد باشد بخواند، به شرط آنکه به عربى تلفظ کند.
4. اگر بر ترجمه ، عنوان ذکر یا دعا صدق نمى کند، خواندن آن قطعا جایز نیست .
5. اگر ترجمه از قبیل دعا و ذکر باشد در درجه سوم و آن هم بنابر این مبنا که خواندن
دعا را به غیر عربى در نماز جایز بشماریم ، خواندن ترجمه جایز خواهد بود - که میان
فقها محل اختلاف است-.
پاسخ مذاهب دیگر
ابن حزم مى گوید: ((هر کس که به عمد سوره فاتحه و یا بخشى از آن و یا قسمتى از قرآن را در نماز خود به صورت ترجمه شده به غیر عربى یا با الفاظ عربى که غیر از الفاظى باشد که خداوند آنها را نازل کرده است بخواند، یا کلمه اى از قرآن را پس و پیش کند، نمازش باطل و خودش فاسق است ، چون خدا فرموده است : ((قرآنا عربیا)) و غیر عربى ، عربى نیست ، پس قرآن هم نیست . تغییر دادن ترتیب قرآن ، تحریف کلام خداست و خدا کسانى را که چنین کنند مورد نکوهش قرار داده و فرموده است : ((یحرفون الکلم عن مواضعه .))
شیخ محمد مصطفى المراغى : (( همانا وجوب قرائت ترجمه قرآن در نماز است براى کسى که از قرائت عربى آن عاجز است )).
ابو حنیفه معتقد است که ترجمه قرآن را به جاى قرآن مى توان خواند، خواه خواننده قدرت تکلم به عربى داشته باشد یا نداشته باشد. آنچه خواندن آن در نماز واجب است همان حقیقت قرآن و معناى آن است که بر قلب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده است ،
و انه لفى زبر الاولین
ان هذا لفى الصحف الاولى ، صحف ابراهیم و موسى
و اوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ
سرخسى بر استدلال ابو حنیفه این روایت را نیز افزوده است که فارسى زبانان به سلمان
فارسى نامه نوشتند و از او خواستند سوره فاتحه را براى آنان به فارسى بنویسد؛ و آنان
همان را در نماز خود مى خواندند تا زبانشان به عربى روان گشت .
شیخ محمد بخیت ، مفتى مصر نیز در فتوایى که براى مردم ((ترانسفال )) صادر کرده همین
گونه فتوا داده است . او مى گوید:
((قرائت و کتابت ((قرآن )) به زبانى غیر از زبان عربى براى کسى که از عربى ناتوان است
، جایز است ، مشروط بر اینکه به لفظ و معنا خللى وارد نشود؛ چرا که تاج المحدثین حسن
بصرى قرآن را در نماز خود به فارسى مى خواند، چون زبانش به عربى نمى گردید)).
بررسی ادله ابوحنیفه
استدلال ابو حنیفه به اینکه قران: در ((زبر اولین )) و ((صحف اولى )) آمده است ؛ منظور از این تعبیرات این است که وصف قرآن در آنها آمده و نه خود قرآن .
طبرسى مى گوید: ((یعنى ذکر قرآن و خبر آن در کتاب هاى پیشینیان بر وجه بشارت به آمدن قرآن و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمده است ، نه اینکه قرآن بر غیر رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده باشد. - و نیز در ذیل آیه مربوط به ((صحف اولى )) مى گوید: - یعنى آنچه گفته شد، مانند رستگارى کسى که نفس خویش را تزکیه مى کند و بقیه مطالبى که در این چهار آیه بیان شده ، در کتاب هاى نخستین هم آمده است و در آنها هم گفته شده که نمازگزار و تزکیه کننده نفس خود، رستگار مى شود.
ادله شیخ بخیت
در فتواى شیخ محمد بخیت به اهل ((ترانسفال
)) نیز، حسن بصرى با شاگردش اشتباه شده است ؛ زیرا آن کسى که نماز را به فارسى مى خوانده
، حبیب عجمى از اصحاب حسن بصرى بوده . در شرح ((مسلم الثبوت )) آمده است : «قرآن را
به خاطر داشتن عذرى مانند عدم آشنایى با زبان عربى و یا روان نبودن زبان به عربى ،
مى توان به فارسى خواند. من از بعضى افراد موثق شنیده ام که تاج العرفاء و الاولیاء
حبیب عجمى ، از اصحاب تاج المحدثین و امام المجتهدین حسن بصرى ، قرآن را در نماز به
زبان فارسى مى خواند، چون زبانش به عربى روان نبود.»
و اما درباره حدیث ترجمه سوره فاتحه به دست سلمان و قرائت فارسى زبانان از آن در نمازشان
، باید گفت که مستند موثقى براى آن پیدا نکردیم ، تنها سرخسى آن را به صورت مرسل از
ابو حنیفه نقل کرده و مصدر آن معلوم نیست ؛ بر فرض ثبوت این حدیث ، شاید ترجمه نه براى
قرائت در نماز، بلکه براى آگاهى از معانى آن بوده است .
ترجمه قرآن یک رسالت است
یکى از ضرورت هاى دینى و یک وظیفه اسلامى همگانى به نحو واجب کفایى است و هر مسلمانى که رسالت الهى را در وجود خود احساس مى کند، وظیفه دارد به این مساءله که با اساس اسلام ارتباط دارد و هدف از آن نشر اسلام در جهان است ، اهمیت بدهد:
دلیل اول ؛
قرآن کتاب دعوت است و باید این دعوت به همه انسان ها ابلاغ شود و آن را درک کنند: هذا
بیان للناس و هدى و موعظة للمتقین ؛
دلیل دوم ؛
اسلام دین اختصاصى نیست و همه ملت ها حق گرویدن به آن را دارند و ملتى را بر ملتى فضیلت
نیست تا حق تقدم داشته باشد. و ما اءرسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا؛
تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا؛
دلیل سوم ؛
بر عهده هر مسلمان است تا نداى اسلام را به گوش جهانیان برساند و لتکن منکم امة یدعون
الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون ؛
و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛
و اءنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون ؛
دلیل چهارم ؛
غرض از فرستادن قرآن ، تبیین و روشن ساختن آن براى جهانیان است ، نه اینکه صرفا
تلاوت آن کنند و در اختیار گروهى خاص (مخاطبین اولیه که عرب بودند) باشد.
و اءوحى الى هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ ؛
ان الذین یکتمون ما اءنزلنا من البینات و الهدى من بعد ما بیناه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون ؛
اگر امت اسلامى به این مهم عمل نکند و از انجام وظیفه دینى لازم خود سر باز زند و از نشر پیام خدا در پهناى زمین کوتاهى کند، خداوند به زودى ملت دیگرى را جایگزین او خواهد کرد که مانند او نخواهد بود: و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا اءمثالکم ؛
سابقه ترجمه قرآن در اسلام
در نخستین هجرت مسلمانان به حبشه که آیاتى از قرآن کریم براى حاضران در مجلس نجاشى با حضور وزرا و اعیان دولت خوانده شد، آیات به زبان حبشى (امهرى ) ترجمه گردید، چون حاضران زبان عربى نمى دانستند.
همچنین ((راجه رائک مهروق )) امیر منطقه ((رور)) هنگامى که از عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، نماینده دولت اسلامى در آن سامان ، در سال 230 خواست که قرآن را براى او تفسیر کند؛ یعنى به زبان هندى ترجمه نماید، این کار توسط نویسنده اى توانا صورت پذیرفت .
مترجم مى گوید: به تفسیر سوره یاسین رسیدم ؛ وقتى آیه قال من یحیى العظام و هى رمیم ، قل یحییها الذى اءنشاءها اول مرة و هو بکل خلق علیم را خواندم و آن را براى او به زبان سانسکریت ترجمه کردم ، از تخت به زمین فرو افتاد و گونه خود را روى زمین که نمناک بود نهاد؛ به طورى که گونه اش خیس شد و در حالى که گریه مى کرد گفت : این همان خداى معبود است که هیچ چیزى همانند او نیست . او مخفیانه مسلمان شده بود و در یک اتاق ، پنهانى خدا را عبادت مى کرد.
حدیثى را که مشتمل بود بر ترجمه سوره حمد توسط سلمان فارسى به درخواست مسلمانان فارسى زبان یمن ، ملاحظه کردید.
مهم ترین گروه علمی ترجمه
مهمترین گروه علمى که قرآن را همراه با یک تفسیر بزرگ ترجمه کردند، علماى ماوراء النهر (در شرق ایران ) در قرن چهارم هجرى بودند که به درخواست سلطان منصور بن نوح سامانى (365 -. 35) بدین کار همت گماشتند؛
هنگامى که تفسیر بزرگ جامع البیان ابو جعفر محمد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در چهل جلد بزرگ ، براى امیر سامانى فرستاده شده بود. او این تفسیر را ارج نهاد و بزرگ شمرد و متاءسف بود که ملت او نمى تواند از آن استفاده کند؛ از این رو نخست از همه علما و فقهاى ماوراء النهر (بلخ ، بخارا، باب الهند، سمرقند، سپیجاب ، فرغانه و...) درباره مشروعیت ترجمه قرآن استفتا کرد و آنان همگى اجازه دادند. سپس ، از آنان خواست که هر کدام براى این کار آمادگى دارند داوطلب شوند. گروهى از دانشمندان معروف آن دیار گرد هم آمدند و نخست قرآن ، سپس آن تفسیر را به طور کامل ترجمه کردند. از این ترجمه ، بیش از ده نسخه در کتابخانه هاى دنیا موجود است و در تهران براى نخستین بار در سال (1339 ش ) به صورت خوبى چاپ شده است.
قدیمى ترین ترجمه رسمى قرآن ((راجه رائک مهروق )) در ایالت ((رور)) از بلاد سند در سال 230 انجام گرفته است
ترجمه فارسى دیگرى هم از ابو حفص نجم الدین عمر بن محمد نسفى (538 - 262) وجود دارد؛ او از علماى ((ماوراء النهر)) است و تفسیرى لطیف به زبان فارسى دارد؛ ابتدا آیه را ترجمه کرده و سپس هرگاه نیاز بوده با شیواى بدیع (موزون و مسجع و با کمال ایجاز و ایفا) به شرح و توضیح آن پرداخته است . این تفسیر غیر از تفسیر نسفى معروف نوشته ابو البرکات عبدالله بن احمد بن محمود نسفى است .
خواجه عبدالله انصارى تفسیرى فارسى
دارد که به اختصار نوشته و ابوالفضل رشید الدین احمد میبدى در سال 520 آن را شرح کرد
و مطالبى بر آن افزود. میبدى ابتدا ترجمه قرآن را آورده و سپس به تفسیر پرداخته است
و نام تفسیرش را ((کشف الاسرار و عدة الابرار)) نهاده که اخیرا در ده مجلد بزرگ به
چاپ رسیده است .
خواجه به هنگام تفسیر آیه و ما اءرسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم به شکل لطیفى
از ظاهر آیه استنباط کرده است که تبلیغ قرآن در میان دیگر ملت ها - با زبان خودشان
- جایز است
نظام الدین حسن بن محمد قمى نیشابورى (متوفاى 728) تفسیرى بدیع به نام ((غرائب القرآن
و رغائب الفرقان )) دارد که در آن ابتدا آیه را به زبان فارسى ترجمه مى کند و سپس با
زبان عربى به تفسیر آیه مى پردازد. ابتدا آیات را با توجه به ظاهرش تفسیر مى کند و
سپس به شیوه عرفانى خاص خودش به تفسیر باطنى آیات مى پردازد. این تفسیر در مصر با
حذف ترجمه آیات ، در حاشیه تفسیر طبرى و مستقلا نیز به چاپ رسیده است ، ولى در نسخه
هاى خطى و چاپى هند و ایران ترجمه یاد شده آمده است .
از همه این تفاسیر فارسى ، بهتر و کامل تر، تفسیر علامه ، جمال الدین ابوالفتوح حسین بن على محمد بن احمد رازى است .
او از نوادگان نافع بن بدیل بن ورقاء خزاعى صحابى رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) است .
وى این تفسیر را در 10 مجلد بزرگ در نیمه قرن ششم هجرى به پایان رسانید. شیوه تفسیرش چنین است که در آغاز، خود آیه را ذکر مى کند و سپس ترجمه آیه را در زیر آن مى نویسد و آنگه به تفسیر مى پردازد. متن این تفسیر یکى از شیواترین نثرهاى فارسى قدیم به شمار مى آید که با اسلوبى دلنشین و به غایت زیبا به رشته تحریر در آمده است . این تفسیر از بزرگترین ذخایر کهن اسلامى است .
سابقه ترجمه در دیگر زبان ها
ترجمه انگلیسى ((سیل )) بیش از چهل بار چاپ شده
است . همچنین ترجمه هاى فرانسوى ، آلمانى ، ایتالیایى ، فارسى ، ترکى ، اردو، چینى
، جاوه اى و دیگر زبان هاى زنده دنیا.
در میان این مترجمان کسانى هستند که آشکارا دشمن اسلام و مسلمانان هستند و بعضى از
آنان توانایى ترجمه کامل قرآن را که در برگیرنده معانى قرآن باشد، ندارند؛ لذا از ناحیه
آنان تحریف هاى بسیارى در معانى قرآن رخ داده است . این کار در نهایت به اساس اسلام
و جامعه مسلمانان زیان مى رساند، گذشته از خطاهاى فاحشى که از ناحیه مترجمانى که شایستگى
این کار را نداشته اند به وجود آمده است .
ابو عبدالله زنجانى مى گوید: ((و چه بسا اولین ترجمه به زبان لاتینى - که زبان علم
در اروپاست - در سال 1143 م بر دست ((کنت )) انجام گرفت که در این زمینه از یک کشیش
ایتالیایى و یک دانشمند عرب یارى گرفت . هدف او از این ترجمه عرضه آن بر ((دیکلونى
)) به انگیزه رد بر قرآن کریم بوده است . در سال 1594 م ((هنکلمان )) ترجمه خود را
نشر داد و به دنبال آن در سال 1598 م چاپ ((مراتشى )) که همراه با پاسخ ها بود، انجام
یافت )).
چگونگی ترجمه قرآن
مترجم ، قرآن را آیه آیه و مطابق با ترتیب موجود در نظر بگیرد و با دقت و تامل ، معناى آن را بفهمد و مفاهیمى را که الفاظ آیه ، آشکارا یا ضمنى بر آن دلالت دارد، به دست آورد و مفاهیمى را که از لحاظ عقلى ممکن است فهمیده شود، کنار بگذارد؛ زیرا به دست آوردن مفاهیم عقلى ، مربوط به تفسیر مى شود نه ترجمه .
آنگاه مفهوم هر آیه را در یک قالب لفظى در زبان ترجمه
بریزد و کلماتى را به کار برد که معانى الفاظ متن اصلى را برساند و حتى در صورت
امکان بر معانى ضمنى الفاظ اصلى هم دلالت کند؛ و اگر دلالت نکرد، به وسیله قراین
آن معنا را برساند تا معانى آیه همان گونه که هست در ترجمه منعکس گردد. همچنین
تلاش کند که تا حد امکان قالب لفظى که مشابه متن اصلى است دچار تغییر و تحریف
نشود.
این نوع ترجمه که در درجه نخست سلامت معنا را حفظ مى کند، گاهى سبب مى شود که جاى
بعضى از واژه ها تغییر کند یا در روابط کلام - که در متن اصلى یا ترجمه معمول است
- دگرگونى پدید آید و یا به منظور رساندن تمام مراد، واژه اى در ترجمه افزوده شود،
که این نوع افزوده ها تا هنگامى که سلامت معنا حفظ شود مانعى ندارد. البته بهتر
است مترجم ، افزوده ها را میان کروشه قرار دهد. تا واژه اصلى با افزوده ، بر
خواننده مشتبه نشود.
ترجمه معنوی درست
1. معناى جمله را به طور دقیق و خوب و با حصول اطمینان بفهمد.
2. جمله هاى متن اصلى را با بررسى واژه ها و روابط موجود میان آنها تحلیل کند و آنها را از یک دیگر جدا سازد تا
معناى استقلالى یا ضمنى هر یک را در زبان اصلى بیابد و در ساختار ترکیبى جمله که
ممکن است بر معنایى افزون بر معانى الفاظ دلالت کند، دقت به عمل آورد و از آن
مطمئن شود.
3. کلمات و روابط میان آنها را در زبان دوم پیدا کند، به صورتى که به کلمات و
روابط زبان اصلى ، هم در رساندن معنا و هم در مفهوم کلمات ، شبیه باشد؛ اگر حقیقت باشد حقیقت و اگر مجاز باشد، مجاز ترجمه
شود.
4. این کلمات و الفاظ را
درست ترکیب بندى کند؛ به گونه اى که با
ادبیات زبان دوم سازگار باشد و
از این جهت در سطح بالایى قرار گیرد و در حد امکان ترتیب متن اصلى را رعایت نماید.
5. افزوده ها را که در برابر آن ، واژه اى در متن اصلى وجود ندارد و مترجم آنها را
براى رساندن معناى کامل آورده است ، مشخص سازد و مثلا آنها
را میان کروشه قرار دهد. در عین
حال از تکرار این کار در کلام واحد پرهیز کند؛ زیرا باعث تشویش در فهم معانى مى
شود.
6. ترجمه را با حضور یک هیاءت ناظر، با اصل مقابله کند و این هیاءت
مطابقت آن را تاءیید نماید.
شرایط مترجم
1. مترجم در هر دو زبان مهارت
داشته باشد،
2. معناى آیه را با توجه به تفاسیر معتبر و مورد اطمینان به دست آورد و به برداشت
خودش اکتفا نکند.
3. به عقیده خاصى تمایل پیدا نکند
و یا مذهب خاصى را در نظر نگیرد،
4. واژه هاى متشابه را آنچنان که هست رها کند و به ترجمه آنها به مرادف خودشان
اکتفا نماید، چون این کار به عهده تفسیر است .
5. حروف مقطعه فواتح سوره ها را به حال خود بگذارد،
6. از به کارگیرى اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه خوددارى کند،
7. به آراء و نظریه هاى علمى نپردازد و کلمات وارد در قرآن را به معانى جدیدى که
علم کشف کره است معنا نکند، بلکه آنها را بر حسب فهم لغوى معنا کند به گونه اى که
معناى لغوى صرف باشد.
شرایط رسمیت یافتن ترجمه
1. گروهى از دانشمندانى که شایسته
این کار هستند و به درستى اندیشه و نظر و اجتهاد شهرت دارند، براى ترجمه تشکیل
شود. چون ترجمه فردى مانند تفسیرهاى فردى خالى از اشتباه و خطا نیست و
حداقل این است که در کار گروهى کمتر اشتباه رخ مى دهد؛ از این رو کار گروهى در
مورد کتاب خدا، به سلامت و احتیاط نزدیک تر است .
2. شخصیت هاى معروفى در زبان ترجمه (زبان دوم ) با گروه مزبور همراهى کنند
تا صحت ترجمه مورد تاءیید قرار گیرد و مردم از زبان ترجمه اطمینان پیدا کنند.
3. آخرین شرط این است که ترجمه همراه با اصل باشد و به ملت هاى گوناگون
ترجمه هاى خالى از متن عرضه نشود تا تصور نکنند که ترجمه ، همان قرآن کتاب
مسلمانان است ، بلکه بداند که آن یک ترجمه صرف است و خود قرآن نیست و ترجمه در
کنار آن جنبه توضیح و بیان معانى را دارد و آنچه اصل است خود قرآن است . بدین گونه
مى توانیم قرآن را از ضایع شدن حفظ کنیم .
نمونه هایی از ترجمه های غلط
ما در این بخش به بیان چند نمونه بسنده می کنیم. تا ضرورت امر مبین گردد.
1- بدرالدین زرکشى که در لغت و ادب داراى مهارت بسیار بود و نیز شاگرد شاگردش جلال الدین سیوطى که با موارد کلام آشنایى داشت ، هر دو در اشتقاق کلمه ((هدنا)) دچار اشتباه شده اند و پنداشته اند که این کلمه از (هدى یهدى ) مشتق شده است ؛ و حال آنکه از (هاد یهود) گرفته شده است .
2- راغب اصفهانی ؛ در ماده ((عنت )) در آیه ((و عنت الوجوه للحى القیوم )) گفته است : ((عنت : یعنى ذلیل و خوار شد)) در حالى که این کلمه از ((عنى )) به معناى رنج مشتق شده و آن خوارى تسلیم شدن است ؛ لذا اسیر را ((عانى )) مى گویند. راغب دچار غفلت شده و این کلمه را در ((عنى )) نیز آورده است . طبرسى مى گوید: ((یعنى خوار شد و خضوع کرد؛ مانند خضوع اسیر در دست کسى که بر او غلبه کرده است )).
3- و نیز زمخشرى ، همان جا پس از چند سطر مى گوید: ((هدنا، با ضمه ؛ فعل متکلم مع الغیر است از ریشه : هاده یهیده !)). در صورتى که ((هدنا)) معتل العین واوى است مانند ((قلنا، و اگر از ((هاده یهیده )) بود، بایستى با کسره تلفظ شود مانند ((بعنا)). علاوه که ((هاده )) فعل متعدى است به معناى ((اءعجزه )) یا ((زجره )) یعنى او را ناراحت ساخت یا مورد نکوهش قرار داد. که تناسبى با معناى مورد نظر آیه ندارد.
نیم نگاهی به ترجمه استاد قمشه ای
1. فاءتت به قومها تحمله قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا
2. چنین گفته است : ((آنگاه قوم مریم (که از این قضیه آگاه شدند) به جانب او آمدند که از این مکانش همراه برند...))، او گمان کرده که کلمه ((قوم )) فاعل است و ضمیر منصوب در)) تحمله )) به مریم بر مى گردد و آنان پیش مریم آمدند تا او را با خود ببرند؛
3.
در حالى که معناى آیه چنین است که مریم به سوى قوم خود
آمد و او نوزاد خود، حضرت مسیح را همراه داشت . درست برعکس آنچه مترجم گمان کرده
است .
همچنین آیه : و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم را این گونه ترجمه کرده است : ((و تو
خود بر آن مردم گواه و ناظر اعمال بودى مادامى که من در میان آنان بودم ))
4.
و توجه نکرده که ضمیر در ((کنت )) )) براى متکلم است
نه مخاطب ! علاوه بر اینکه بنا به فرض او، معنا هم پریشان مى شود.
آیه شریفه فیومئذ لا یعذب عذابه اءحد، و لا یوثق و ثاقه اءحد را نیز چنین ترجمه
کرده : ((و آن روز به مانند عذاب انسان کافر هیچ کس عذاب نکشد؛ و آن گونه جز انسان
کافر کسى به بند (هلاک ) گرفتار نشود))،
5. و پنداشته است که ((لا یعذب )) و ((لا یوثق )) مضارع مجهول است و ضمیر به انسان معذب و بسته شده بر مى گردد.
نمونه هایی دیگر
1. در تفسیر نمونه و ترجمه اى که از آن استخراج شده و مستقلا به چاپ رسیده ، آیه لاتضار والدة بولدها و لا مولود له بولده چنین ترجمه شده : ((نه مادر - به خاطر اختلاف با پدر - حق ضرر زدن به کودک دارد و نه پدر))
2. ((لا تضار)) را به معناى نهى از ضرر زدن دانسته ، و باء ((بولدها)) را با باء فارسى که در این گونه موارد به کار مى رود اشتباه گرفته ، چنین ترجمه اى نموده است .
3. در صورتى که در آیه ، منع از ضرر وارد شدن بر مادر به سبب فرزند شده است - تا از پرداختن حق او کوتاهى نشود - و بالعکس تا فزون بر آنچه متعارف است ، از پدر درخواست نگردد؛ و ((باء)) هم سببیه است .
4.
از ترجمه هاى بیگانگان ، ترجمه ((کازانوا)) را نام مى
بریم . او کلمه ((امى )) را که وصفى براى پیامبر اسلام (صلى الله علیه
و آله و سلم ) است ، به معناى ((مردمى )) ترجمه کرده به گمان آنکه از ((امت ))
مشتق شده است ، در حالى که این واژه یا از ((ام القرى )) که نام مکه است مشتق شده
و معناى آن ((مکى )) است و یا از ((ام )) به معناى مادر اخذ شده که کنایه از کسى
است که خواندن و نوشتن نداند (مانند کسى که تازه متولده شده .)
((کازیمیرسکى )) کلمه ((اسجدوا)) را در آیه شریفه و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم به معناى ((عبادت کنید)) گرفته ، در حالى
که به معناى خضوع در برابر آدم و یا قبله قرار دادن او، به منظور سجده براى خداست
؛ همان گونه که در بعضى از تفاسیر آمده است .
5. ((هوا)) آیه شریفه : ((و اءفئدتهم هواء)) را به معناى هوا و میل نفسانى ترجمه کرده ، در حالى که به معناى ((تو خالى )) است .